با من حرف بزن
بسیاری از ما پیمان معادی را به عنوان بازیگری توانمند میشناسیم که موفق شده است فراتر از مرزهای ایران هنر بازیگریش را به تصویر بکشد.
به گزارش پایگاه خبری ربیع، بسیاری از ما پیمان معادی را به عنوان بازیگری توانمند میشناسیم که موفق شده است فراتر از مرزهای ایران هنر بازیگریش را به تصویر بکشد. اما معادی در کنار بازیگری نیم نگاهی هم به کارگردانی دارد و هر از گاهی دست به ساخت فیلمهایی زده که اتفاقاً بر خلاف بسیاری از بازیگر کارگردانها تجربه موفقی هم بوده است. البته معادی دستی هم در نوشتن دارد و اتفاقاً او به عنوان فیلمنامه نویس وارد سینما شد و با فیلم آواز قو برای خود نامی دست و پا کرد و پس از آن برای اولین بار با فیلم درباره الی جلوی دوربین رفت و آنقدر خوب ظاهر شد که حالا یکی از بازیگران موفق سینمای ایران است.
فیلم قبلی معادی و اولین فیلم بلند او یعنی برف روی کاجها در سیامین جشنواره فیلم فجر برنده سیمرغ بلورین بهترین فیلم از نگاه تماشاگران شد و در اکران عمومی هم بسیار مورد توجه قرار گرفت به همین دلیل هم احتمال ساخت فیلم دیگری از معادی وجود داشت اما معادی تقریباً ۷ سال هیچ فیلمی کارگردانی نکرد و بعد از گذشت این دوران طولانی ناگهان با فیلم بمب یک عاشقانه به دنیای کارگردانی بازگشت.
آخرین فیلم معادی که این روزها در سراسر کشور در حال اکران است فیلمی عاشقانه با موضوع جنگ است هر چند جنگ به صورت مستقیم در هیچ جای فیلم حضور ندارد و آنچه که ما میبینیم زندگی مردمی است که جنگ روزمرگیهایشان را دچار اختلال کرده است.
اگر شما متولد اوایل دهه شصت و دهه پنجاه باشید به خوبی با فیلم ارتباط برقرار می کیند و بسیاری از خاطرات آن دوران برای شما زنده میشود اما اگر متعلق به نسلهای قبل و بعد باشید این تنها داستان فیلم است که شما را جذب میکند و احتمالاً خبری از تجدید خاطرات نخواهد بود.
فیلم دو داستان عاشقانه را روایت میکند که در ابتدا ربطی به هم ندارند اما هر چه میگذرد این دو داستان بیشتر با هم گره میخورند.
قصه ناظم مدرسهای به نام ایرج (با بازی پیمان معادی) است که چند ماهیست با همسر خود به نام میترا (با بازی لیلا حاتمی) قهر کردهاند و رابطهشان شکرآب شده است. فصل امتحانات ثلث دوم در پاییز سال ۱۳۶۶ است و تهران دوباره زیر موشکباران ارتش عراق قرار گرفته است. مدیر مدرسه (با بازی سیامک انصاری) تصمیم میگیرد تا امتحانات جاری را زودتر برگزار کند و مدرسه را ببندد تا جان بچه مردم به خطر نیفتد. یکی از این بچهها سعید نام دارد که از قضا همسایه ایرج هم هست. ساختمانی که ایرج و سعید در آن مینشینند زیرزمینی دارد که تمامی اهالی آنجا از آن به عنوان پناهگاه استفاده میکنند.
ایرج و میترا بنا به دلایلی علاقهای برای رفتن به پناهگاه در زمان شنیده شدن آژیر قرمز ندارند اما سعید همواره با خانوادهاش به زیرزمین رفته و در آنجا با دیگر همسایگان گپ و گفت دارند. سمانه دختریست هم سن و سال او (دوم راهنمایی) که از اقوام دور همسایهشان هست و چند هفتهای را در قرار شده در آنجا بماند. سعید یک دل نه صد دل عاشق سمانه میشود و آرزو میکند که دائم موشکباران شود تا او بتواند بار دیگر سمانه را در زیرزمین پناهگاه ببیند.
پیمان معادی هوشمندی فراوانی را در ساخت دومین فیلمش به کار گرفته است. از انتخاب نام فیلم تا انتخاب قصه و البته یک پایان درخشان کمک کرده تا فیلم معادی یک و شاید چند سر و گردن از فیلمهای فعلی اکران پاییز و زمستان بهتر باشد.
شاید فیلم معادی فیلمی ضد جنگ و یا حتی اجتماعی به نظر برسد اما واقعیت این است که آخرین ساخته معادی فیلمی است درباره روابط انسانی و نام فیلم هم اشاره به همین موضوع ساده دارد. جنگ نه بین ایران و عراق که در واقع جنگ میان انسانها و روابطشان در فیلم است. بر خلاف روال معمول فیلمهایی با موضوع جنگ این بار جنگ بجای فاصله انداختن آدمها را به هم نزدیک میکند. فضای موشک باران، قطع شدن مداوم برق و البته پناه گرفتن در زیرزمین فرصتی است که آدمهای فیلم را به هم نزدیک میکند. زدن این حرفها در جامعهای که مردم هر روز در حال دور شدن از هم هستند تضاد جالبی را به وجود آورده است.
«بمب یک عاشقانه» اشاره زیرپوستی به معضل جامعه ما در سالهای اخیر دارد شاید در ظاهر داستان در دهه شصت روایت شود اما معضل جامعه یعنی حرف نزدن آدمها و دور شدن از هم و پناه گرفتن در پس دیوارهای آجری ربطی به زمان و مکان خاصی ندارد. معادی با هوشمندی بدر این فیلم به این موضوع پرداخته که انگار ما آدمها باید حتماً در شرایط دشوار قرار بگیریم تا مجبور به صحبت کردن با هم بشویم یا به تعبیر فیلم حتماً باید موشک بر سرمان ریخته شود تا حداقل برای ساعتی هم شده قدر همدیگر را بدانیم.
بازیگران فیلم بازیهای یکدست و روانی را ارائه دادهاند هر چند لیلا حاتمی درخشش کارهای گذشتهاش را در این فیلم ندارد اما دیگر بازیگران به خصوص سیامک انصاری آنقدر جذاب و شیرین هستند که ریتم کند فیلم را دلنشین میکنند.
فیلمبرداری خوب محمود کلاری و پسرش هم نماهای خیره کنندهای را به وجود آورده است. تنها نکته منفی فیلم را میتوان تدوین نه چندان جالب فیلم دانست. فیلم نماهی زائد زیادی دارد که قاعدتاً باید در تدوین اصلاح میشده اما گویا از چشم تدوینگر دورماندهاند و این موضوع به روند فیلم لطمه زده البته این اشکالات به حدی نیست که مخاطب عام متوجه آن شود اما برای مخاطبان حرفهایتر وجود برخی از این اشکالات عجیب و غیر منتظره است.
درباره این فیلم میتوان بیش از اینها نوشت اما اگر بخواهم فیلم را در یک جمله تعریف کنیم باید گفت فیلم «بمب یک عاشقانه» فیلمی درام با موضوع روابط انسانی است که بر خلاف ظاهرش هیچ ارتباطی با جنگ و یا حتی نسل دهههای شصت و پنجاه ندارد. این فیلم با وجود ریتم کندش ارزش یک بار دیدن را دارد.